ماشین زمان

ماشین زمان

داستان ماشین زمان من

 

امروز داشتم یه خبر میخوندم در مورد تلاش یک گروه علمی برای ساخت ماشین زمان و سفر کردن به گذشته یا حتی آینده، موضوعی که شاید هیج وقت به واقعیت تبدیل نشه. اما از اون دسته از رویاهاست که حتی فکر کردن بهش هم میتونه باعث ترشح هورمون های شادی بشه و آدم لذت ببره. مثل اینکه آدم به این فکر کنه که بتونه یه روزی با یه وسیله ای برگرده به ده سال قبل و اون روزی که دوست داره رو دوباره تجربه کنه، مثل روز اول مدرسه، مثل اولین باری که سفر رو تجربه کرده، یا اولین ساندویچی که گاز زده یا اولین شبی که خونه ی مادربزرگش خوابیده گذشته پر از اتفاق های جورواجوره که شلوغی های امروز باعث شده کمتر بتونیم بهش فکر کنیم.

 

من نمیدونم مخترعین موفق به ساخت ماشین زمان خواهند شد یا نه، اما حتی اگر جسم آدم هنوز موفق به سفر به گذشته هم نشده باشه، اما همین قدرت تفکر و تجسم راهی برای رفتن به گذشته است، به همون روزهای تلخ و شیرینی که دور از دسترس ما هستن، اما هنوز وجود دارن. امروز از صبح فکر و ذهنم مشغول ماشین زمان شده بود، اما چند وقت پیش اتفاقی برای من رخ داد که حس میکنم ماشین زمان ساخته شده اما هیچکس این رو نمیدونه. چند روز پیش بود که مثل همیشه با فکرهای مختلف از ایستگاه مترو پایین رفتم و سوار قطار شدم تا به قراری که داشتم برسم. به ایستگاه مدنظرم رسیدم و قبل از پیاده شدن یک نفر وارد قطار شد که به محض ورودش ، بوی عطری که داشت باعث شد تمام‌ سیستم های عصبی من دچار اختلال بشه و من نتونم که پیاده شم. بوی عطر آشنایی که من رو برد به چند سال قبل و روزهای عجیبی که گذرونده بودم. درهای قطار در حال بسته شدن بود و من ناتوان از پیاده شدن، یه چیزی توی مغزم دستور میداد که بوی عطر رو دنبال کنم، بوی عطر بهانه ای بود برای دنبال کردن گذشته ای که بعد از سال ها با بو کردن این عطر برام زنده شده بود، من میتونم به جرات بگم که به اندازه ی همون چند ایستگاهی که به خاطر بود کردن اون عطر آشنا دیر تر از قطار پیاده شدم، توی زمان سفر کردم و برگشتم به روزهایی که خیلی وقت بود بهانه ای برای فکر کردن بهش پیدا نمیکردم .این اتفاق‌ شبیه پلی شدن یه موسیقی آشنا وسط یه مهمونی بود که تو رو از اون مهمونی بلند میکنه و میبره میذاره وسط گذشته ای که هم تلخه و هم شیرین عطر ، یه ماشین زمانه ، ماشینی که خودت پشت فرمونش نمیشینی، اما تو رو به یه مقصد آشنا میبره، جایی که یه روزی از بودن اونجا لذت میبردی، پس وقتی یه عطر آشنا رو حس کردی، چشمات رو ببند و یه نفس عمیق بکش و از سفر در زمان لذت ببر.

برای ارسال نظر بهتر است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

نظرت در مورد این پست چیه؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *